اميرعباساميرعباس، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

عسل مامان نفس بابا

بن بن بن 1

بعد از اینکه بن بن بن مقدماتی رو کامل یاد گرفتی . منم دیدم خیلی به یادگیری علاقه داری یک اونو برات خریدم و خاله بهت آموزش میده الان کلی کلمه رو میتونی بخونی مثل پا-چشم-آب-بابا-مامان-تاب-چشم و... تو خیلی باهوشی و سریع یاد میگیری حرفای گنده تر از دهنت هم میزنی مثلا میگی چه کیفی داره یا خدایا  چیکار کنم با کی بازی کنم ما هم کلی میخندیم هرشب هم باید ببریمت پارک و بری توی استخر توپ الان هم خونه مامان جونی چند روزه که خاله چشماشو لیزیک کرده و باید استراحت کنه ولی مگه تو مذاری همش عینک دودی اونو برمداری و خودت به چشمت میذاری امروز چهارشنبه هست و دیگه امروز میام میبرمت خونه تازه یاد گرفتی برا غذا خوردنت به مامان جون میگی بریم حیاط...
20 شهريور 1392

بدون عنوان

بقیه هم زحمت کش کشیده بودند و به تو پول دادند مامان بزرگها و عمه ها و دخترعمه فرشته واقعا دست همشون درد نکنه اینم یه عکس از باباجون که تو رو خیلی خیلی دوست داره تو هم هرجا اون میره دوست داری باهاش بری مخصوصا مسجد که میگی بریم الله ...
20 شهريور 1392

نانازی

سلام عسل مامان خیلی وقت به سایتت سر نزدم الان میخوام کلی دربارت حرف بزنم این روزا دیگه خیلی بزرگ شدی و قد کشیدی خلاصه حسابی برا خودت مرد شدی دیگه کامل حرف میزنی و خیلی هم باهوشی امروز پیش بابات هستی وقتی بهت زنگ میزنم میگی مامانی بیا کجایی بیا خونه راستی جمعه تولدته میخوام برات تولد بگیرم اگه مرخصی بابا درست بشه .تو خیلی دوست داری همش خونه مامان جون باشی به زور تو رو خونه میارم خاله سعیده رو خیلی دوست داری و بهش میگی تاله .عاشق برنامه عموپورنگ هستی .
28 خرداد 1392

سال 1392 مبارک

امیر مامانی عیدت مبارک امسال هم مثل سالهای پیش سال تحویل خونه مامان بزرگ (مامان بابایی)بودیم با عمو احمد و زن عمو منیژه و عمه طیبه و شوهرش که عید اولی بود که با هم بودند تحویل سال ساعت ١٤و٣١دقیقه و ٥٦ ثانیه روز چهارشنبه ٣٠اسفند و سال مار
5 فروردين 1392