عکس پسرعموها امیرعباس و امیرعرشیا
عکسهی محرم شش ماهگیت
عکس تو با دختر عمو حمید مهدیه خانم
اینم دو تا عکس با امیرمحمد پسر دختر دایی فهیمه
اینم عکسای پارک آهنشهر
شب یلدای امسال رو همگی با هم بافق بودیم فردای اون روز ما تو رو به پارک بردیم و ازت عکس گرفتیم در ضمن ظهر روز شب یلدا عقد عمه طیبه بود ایشا اله که خوشبخت بشه ...
نویسنده :
مامان سمیه
7:30
بعد از چند مدت دوری
عسل مامانی مدت زیادیه که من تو وبلاگت مطلبی ننوشتم چیکار کنم وقت نکردم یا عکسی ازت نداشتم خلاصه دیشب بابایی زحمت کشیدو هر چی عکس بود برات ریخت رو فلش و مامانی هم میخواد ا ونا رو تو سایتت بذاره خلاصه اینکه تو خیلی بزرگ شدی و برا خودت مرد شدی الان هم دو سال و ٩ ماهته و ٢٢ روز دیگه تا پایان سال بیشتر نمونده خیلی هم قشنگ صحبت می کنی تقریبا دیگه همه چی میگی اینم یه عکس از الانت ...
نویسنده :
مامان سمیه
7:13
عروسی دایی
عسل مامانی چهارشنبه شب یعنی ١٢مهر عروسی دایی بود تو هم لباسی رو که برات خریده بودم وپوشیدی و کراوات و خلاصه خیلی خوشکل شدی تازه اومدی پیش عروس وداماد و کادوی خودتم دادی حالا عکسا را بعدا میذارم ...
نویسنده :
مامان سمیه
7:53
ی یخ
امیرجونم این روزای تابستون فقط یه چیز میخوردی اونم یخمک که به زبون خودت ییخ اینم از برکت وجود مامان جونه آخه من با اینجور چیزا مخالفم میگ اینا همش مواد شیمیایی و تو عسلکم باید غذاهای سالم و مقوی بخوری نه این هله هوله ها چیکار کنم که مامان جون البته از سر مهربونی اینا رو برات میخره تازه گیها اسم همه میوه ها را یاد گرفتی لیمو . زردآلوو.....
نویسنده :
مامان سمیه
7:52