اميرعباساميرعباس، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

عسل مامان نفس بابا

تولد 8 سالگی

خوشکل مامان باورم نمیشه اینقدر داری بزرگ میشی و ما هم پیر میشیم امسال تصمیم گرفتیم بجای تولد تو رو پارک ببریم و هر چی خواستی سوار شی برا همین اول پارک شادی رفتیم ولی چرخ و فلک اونجا خراب بود و از اونجایی که شما عاشق چرخ و فلک بودین به پارک کوهستان رفتیم خلاصه اونشب خیلی بهت خوش گذشت البته بگم که بعدازظهر اونروز من یه کیک کوچیک گرفتم و به خونه مادرجون بردم و تولدت رو اونجا جشن گرفتیم البته عمه طیبه و عمو احمد هم بودن عزیزم تولدت مبارک ...
27 تير 1397

عروسی خاله

بالاخره روز عروسی خاله از راه رسید چه تاریخی هم بود ؟روز تولد بابایی 24اسفند جالب تر اینجاست بالاخره بعد از سالها انتظار برای دیدن گل روی بچه دایی فردای عروسی خاله به دنیا آمد ولی مشکلی که من و خیلی ناراحت کرد این بود که شما عزیز مامان دو روز قبل از عروسی آبله مرغان گرفتی ولی شانسی که من و شما آوردیم این بود که خیلی شدید نبود و مشکل خاصی را پیش نیاورد ولی تو نمیذاشتی ازت عکس بگیرم میگفتی صورتم آبله مرغانی ولی من به زور یه چند تایی ازت گرفتم.   ...
6 خرداد 1397

اجرای نمایش در مدرسه

از اونجایی که من دوست دارم در کارهای گروهی مدرسه شرکت کنی به معلمت پیشنهاد همکاری تو رو دادم و از اونجا که که شما خیلی باهوشین متنهای طولانی را به شما مرسید و انصافا خیلی خوب هم از پسش براومدی. درنمایش شب یلدا و چوپان دروغگو نقش راوی را داشتی.   ...
6 خرداد 1397

امیرعباس به کلاس دوم می رود.

یکسال بزرگ تر شدی و امسال به کلاس دوم رفتی معلم کلاس دومت سرکار خانم میرابوالقاسمی بودند.حالا یه سری از عکسات میذارم برای یادگاری عکسهای روز اول عکسهای مربوط به درس مسجد محله در مسجد بزرگ جامع اهرستان مربوط به اجرای نمایش شب یلدا اینم از کاردستی تو مانور زلزله یک روز خوب در پارک کوهستان وقتی امیرعباس امام جماعت میشود   ...
9 بهمن 1396