امیر شیطون
امیر مامانی شبایی که خونه مامان جون میخوابیم وقتی من و باباجون و خاله صبح زود آماده رفتن به
سرکاررفتن میشیم تو هم از خواب بیدار میشی و میخوای با میای هی میگی دد و گریه میکنی و لباسای بیرونیت از تو ساک برمیداری و میپوشی امروز صبح
هم از اون روزا بود بالاخره باباجون دلش به حال تو سوخت و مجبور شدیم تو رو هم سوار ماشین کنیم و تا
دم در اداره با من اومدی و باباجون مجبور شد تو رو این همه راه دوباره به خونه برگردونه شیطون بلا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی