مسواک
ديشبساعت يك خوابيدم از دست كارهايي كه امير عباس انجام ميده نمي دونم اين چه علاقه اي كه به مسواك داره هر وقت اونو ميبرم دستشويي هر چي مسواك و خميردندون اونجا هست با جاش بر ميداره حالا مگه ميتوني ازش بگيري ديشب تو رختخوابش نشسته بود و با اونا بازي ميكرد تازه ميگفت چراغم روشن باشه خلاصه خدا به خاله سعيده عمر بده كه اونو برد بيرونو يه جوري سرگرمش كرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی